یکی از نکات مهم انتخاب هستههای کلیدی داشتن تعاملات گسترده با سایر حوزهها و بخشها است. بر این اساس، برای اولویتبندی هستهها، بررسی میزان تعامات و روابط بین بخشها و در نتیجه میزان اثرات سرریز، یکی از معیارهای ارزیابی هستهها به شمار میآید.
به گزارش پایگاه خبری بهره ورنیوز به نقل از وبسایت سازمان بهره وری، اسماعیل حبیبی، کارشناس بهره وری در یادداشتی نوشته است:
در برنامهریزی هستهای (مبتنی بر شناسائی و حل مسائل به شیوه مشارکتی)، نه برنامه، موضوعی تکنوکراتیک و فنی است و نه برنامهریز دانای کلی است که با تعقل و استفاده از روشهای پیچیده کمی به تحلیل سیاستها پرداخته و بهترین راهحلها را برگزیند، بلکه کار او تسهیل گری است. به این معنا که برنامهریز میبایست بتواند در اجتماعات نفوذ کند و با برپایی جلسات و برانگیختن همه ذینفعان، ایشان را به مشارکت در فرآیند توسعه و پیشرفت جامعهای که خود جزو آن هستند جلب کند.
راه حل از گفت و گوی با مردم و با مداخله ایشان تعیین میشود. زیرا اطلاعات مرتبط با برنامهریزی آنچنان زیاد است که هیچ موسسه برنامهریزی نمیتواند همه این اطلاعات را گرد آورد، فقط با بسیج اجتماعی مردم یک اجتماع و راه انداختن جلسات بحث و گفت و گوی وسیع می توان به اطلاعات لازم برای برنامهریزی دست یافت و به راه حلها نزدیک شد.
البته این دیدگاهها کار کارشناسی را به طور کامل نفی نمیکنند، اما آن را مقدمه و موخره بسیج اجتماعی میدانند. بسیج شهروندان برای تحقق اهداف برنامه فرآیند یادگیری اجتماعی را به وجود میآورد و تحقق برنامه را عملی می سازد. نحوه برداشت از برنامه در این پارادایم خود به خود آن را مناسب اجتماعات کوچک می سازد. هرچند جلب مشارکت ذینفعان در برنامه سطح ملی نیز غیرمممکن نیست.
میتوان برنامههای بخشی را با مشارکت فعالان اقتصادی بخشها تهیه کرد و برای تصمیمگیریهای کلان ملی گفت و گوهای وسیع راه انداخت یا دیدگاههای ذینفعان را جمعبندی کرد. اما اساساً چنین دیدگاهی از برنامهریزی این فعالیت را ذاتاً امری از پایین به بالا میدانست. مرحله آغاز هر برنامهریزی بسیج مردم و به حرکت درآوردن ایشان در جهت تحقق خواستههایشان است. پس برنامه بیشتر امری محلی است. تحولی دیگری که در تقابل با نظام برنامهریزی جامع در برنامهریزی مشارکتی رخ داد، سطح و مقیاس برنامهریزی بود.
ازجمله ایدهها و روشهای برنامهریزی که ذیل رویکرد و پارادایم برنامهریزی مشارکتی قرار دارد، برنامهریزی هستههای کلیدی است. برنامهریزی هستهای در شرایطی مطرح و خلق شد که برنامهریزی متمرکز در قالب برنامهریزی جامع و از بالا به پایین به دلیل مشکلات ساختاری و نیاز گسترده به منابع مالی، آمار و اطلاعات، گروه مجرب کارشناسی و نظام سازمانی و نظارتی کارآمد و چابک، در عمل چندان موفق نبوده است.
بررسی سابقه اجرای برنامهریزی هستههای کلیدی در کشورهای درحالتوسعه بیانگر این امر هست که این رویکرد عمدتاً مبتنی بر ایجاد نهضت توانمندسازی و کارآفرینی در بخشها و حوزههای مختلف بوده است که همان رویکرد پارادایم مشارکتی است بهعنوان مثال، در کره جنوبی رشد صنایع الکترونیک، خودرو و فولاد، در سنگاپور توسعه خدمات مدرن مالی، در ترکیه توسعه گردشگری و نساجی و پوشاک، در هند و مالزی صنعت IT مرهون برنامهریزی هستههای کلیدی بوده است.
برنامهریزی هستهای از لحاظ اجرا، فرایند و پیامد تفاوتهای اساسی با اصول و مبانی برنامهریزیهای کلاسیک دارد. در برنامهریزی هستههای کلیدی، این هستهها توسط متخصصین و مدیران کشورهای درحال توسعه در واکنش به نواقص و معایب برنامهریزی جامع طراحی و تدوین میگردد. در این نوع برنامهریزی با لحاظ نمودن سیاستهای اهداف کلان، جامع، برنامهریزی بیشتر در ارتباط با بخشها یا هستههای کلیدی انجام میگیرد.
در واقع در برنامهریزی هستههای کلیدی (Core- Planning)، برنامههای اجرایی در هر بخش تعیینشده و بهعنوان موتور حرکت و جهش توسعه آن بخش محسوب میگردد. در این شیوه برنامهریزی با به کارگیری متخصصین کارآمد در هر بخش، پروژههای اصلی که دربرگیرندهی مشکلات اصلی هستند بر اساس اولویتبندی نیازها طراحی میشوند.
یکی از مؤثرترین ابزارهایی که میتواند برای برنامهریزی هستههای کلیدی مورد استفاده قرار گیرد روش تحلیل چند بخشی MSA نام دارد. در این روش سعی میشود محدودیتی که تحلیل SWOT کلاسیک و حتی SWOT چندبخشی دارد رفع شود به این معنی که حوزههای مختلف به صورت جداگانه و جزیرهای تحلیل نشوند.
بلکه تعاملات و روابط بین حوزههای مختلف نیز در انتخابهای هستههای کلیدی لحاظ شوند و این نکته از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. چرا که هستههای کلیدی بایستی به عنوان پیشران عمل کنند و مواردی باید به عنوان هستههای کلیدی انتخاب شوند که تعاملات گستردهتری با سایر حوزهها داشته باشند تا با انتخاب آ نها به عنوان هستههای کلیدی، سایر بخشها و مناطق و حوزهها را نیز به دنبال خود بکشند.
لذا یکی از نکات مهم انتخاب هستههای کلیدی داشتن همین تعاملات گسترده با سایر حوزهها و بخشها بوده، بر این اساس، برای اولویتبندی هستهها، بررسی میزان تعامات و روابط بین بخشها و در نتیجه میزان اثرات سرریز، یکی از معیارهای ارزیابی هستهها است.