عدم تطبیق آموزش پیامدهای منفی بسیاری بههمراه دارد. برای نمونه، مطالعات نشان میدهند که کارگران دارای صلاحیت بیش از اندازه نسبت به افراد دارای وضعیت تطبیق مناسب، رضایت کمتری از شغل خود داشته که بهنوبه خود بر بهرهوری افراد تأثیرگذار است.
به گزارش پایگاه خبری بهره ورنیوز به نقل از آینده نگر، بیتردید بحث آموزش نیروی انسانی و تربیت نیروهای متخصص از دیرباز مورد توجه بسیاری از جوامع و سیاستگذاران بوده است و کشور ما نیز از این واقعیت مستثنی نیست. توجه ویژه به ریشهکن کردن بیسوادی و توسعه آموزش؛ بهخصوص آموزش عالی در دهههای اخیر در کشورمان، سبب افزایش تعداد مؤسسات آموزشی دولتی و خصوصی و در نتیجه افزایش چشمگیر تعداد دانشآموختگان در تمامی سطوح آموزشی شده است.
در عین حال، این نگرانی وجود دارد که تقاضا برای نیروی کار آموزش دیده با عرضة آن مطابقت نداشته باشد. داود جعفری سرشت و هادی نائینی در این زمینه تحقیقی با عنوان عدم تطبیق آموزش و طول مدت بیکاری دارندگان مدارک دانشگاهی در ایران انجام دادهاند که حاصلش را در مقالهای با عنوان «عدم تطبیق آموزش و طول مدت بیکاری دارندگان مدارک دانشگاهی در ایران» در شماره دوم دوره ۵۸ فصلنامه علمیپژوهشی «تحقیقات اقتصادی» دانشگاه تهران منتشر کردهاند.
***
عدم تطبیق آموزش بهعنوان عدم تطبیق بین صلاحیتهای واقعی کارگران و سطح آموزش مورد نیاز فرصتهای شغلی شناخته میشود. افزایش عرضه افراد آموزشدیده در بازار کار، بهویژه فارغالتحصیلان دانشگاهی، رقابت برای تصدی فرصتهای شغلی را افزایش میدهد و به احتمال زیاد کارگران با تحصیلات بهتر را بهسمت مشاغلی که معمولاً توسط افراد با سطح تحصیلات پایینتر انتخاب میشوند سوق میدهد که این امر بر شدت وقوع وضعیت عدم تطبق آموزش میافزاید.
عدم تطبیق آموزش پیامدهای منفی بسیاری بههمراه دارد. برای نمونه، مطالعات نشان میدهند که کارگران دارای صلاحیت بیش از اندازه نسبت به افراد دارای وضعیت تطبیق مناسب، رضایت کمتری از شغل خود داشته که بهنوبه خود بر بهرهوری افراد تأثیرگذار است.
همچنین چالش افزایش طول مدت بیکاری و نگرانی از عدم تطبیق آموزش در بین افراد دارای تحصیلات دانشگاهی، افراد را از سرمایهگذاری در سرمایه انسانی دلسرد میکند؛ بنابراین در پژوهش حاضر مسئله ارتباط بین طول مدت بیکاری و رخداد عدم تطبیق آموزش یا آموزش مناسب برای دارندگان مدارک دانشگاهی در ایران مورد مطالعه قرار میگیرد.
یافتن شغل مناسب و تطبیق مهارتهای فرد با نیازهای فرصتهای شغلی مستلزم صرف زمان است. کارگران و کارفرمایان از طریق فرآیند جستوجوی شغل همراه با اطلاعات نامتقارن با یکدیگر مواجه میشوند؛ بهطوریکه جویندگان شغل ویژگیهای قابلمشاهده خود از قبیل تحصیلات، تجربه شغلی در شغل یا در صنعت معین، تجربه در سایر بنگاهها، جنسیت و سایر ویژگیها را آشکار میکنند. سپس کارفرمایان اطلاعات دریافتشده را ارزیابی و تلاش میکنند بر پایه ویژگیهای قابلمشاهده، ویژگیهای غیرقابل مشاهده مرتبط با عملکرد شغلی کارگران را نتیجهگیری کنند.
تحصیلات اصلیترین ویژگی قابلمشاهده مرتبط با بهرهوری کارگران در ابتدای ورود به بازار کار است. تطبیق مناسب در مورد جوانان دارای مدارک دانشگاهی و در اولین مرحله از حرفه شغلی از طریق عملکرد شغلی که برای آن، چه سطح از تحصیلات لازم است، قابل شناسایی است. کارگرانی که در آغاز حرفه خود در رسیدن به تطبیق مناسب موفق نیستند، ناگزیر باید بین بیکار ماندن، پذیرش شغلی که در آن از آموزش بیش از اندازه رنج میبرند، یا جایگزینکردن دو وضعیت یادشده تا رسیدن به تطبیق مناسب، یکی را انتخاب کنند.
هدف پژوهش حاضر بررسی عوامل موثر بر طول مدت بیکاری دارندگان مدارک دانشگاهی یا بهطور دقیقتر ویژگیهای قابلمشاهده افراد از جمله جنسیت، سن، سطح تحصیلات، رشته تحصیلی، منطقة زندگی، وضعیت تأهل، سابقه شغل قبلی و نیز نرخ بیکاری در سال 1399 است. شرایط احراز هر یک از فرصتهای شغلی متفاوت است؛ به این معنی که هر شغل سطح مهارت خاصی را میطلبد و درصورتیکه افراد از سطح آموزشی مناسب با نیاز شغل مربوطه برخوردار نباشند، پدیده عدم تطبیق آموزش به وجود خواهد آمد.
در این پژوهش، عدم تطبیق آموزش با استفاده از تقسیم گروههای عمده شغلی به نه گروه اصلی و اختصاص یک یا چند سطح آموزشی به هر گروه شغلی مطابق با طبقهبندی استاندارد آموزش مشخص میشود. بنابراین، بسته به نوع شغل انتخابشده و سطح تحصیلات افراد، خروج از وضعیت بیکاری و رسیدن به یک شغل، متناظر با یکی از حالتهای آموزش مناسب یا عدم تطبیق آموزش برای فرد مذکور خواهد بود.
به عبارت دیگر، خروج از وضعیت بیکاری و وقوع یکی از حالتهای آموزش مناسب یا عدم تطبیق آموزش مانع وقوع رخداد دیگر میشود و در مطالعة حاضر برای بررسی این حالتها از مدل ریسک رقابتی استفاده میشود.
عدم تطبیق آموزش، نتیجه رفتار جویندگان شغل در نظر گرفته میشود. بر مبنای مدل رقابت شغلی، این امکان وجود دارد که برخی افراد صلاحیتهای خود را افزایش داده و سرمایه انسانی خود را توسعه دهند تا در جستوجوی شغل موفق باشند؛ بنابراین در آن دسته از موقعیتهای شغلی قرار میگیرند که لزوماً نیاز به استفاده از تمام سرمایهگذاری آنها در آموزش وجود ندارد.
از سوی دیگر، سایر افراد ممکن است تصمیم بگیرند شغلی را بپذیرند، اگرچه برای آن صلاحیت بیش از حد دارند، به این امید که زودتر به شغلی مناسب دست یابند و آینده شغلی و درآمد خود را در حین کار ارتقاء دهند. بر اساس نظریه سرمایه انسانی، کار فرصتی برای کسب دانش و مهارت است؛ بنابراین بیکار بودن بهمعنای فرصت ازدسترفته برای بهدست آوردن سرمایه انسانی است. این امکان وجود دارد که در زمان عدم فعالیت، مهارتهای نیروی کار از بین برود و یا ارزش بازار کار از دست برود و منسوخ شود؛ بنابراین احتمال وقوع عدم تطبیق آموزش افزایش خواهد یافت.
وقوع رویداد عدم تطبیق آموزش در قالب نظریه جستوجوی شغل قابل توضیح است. نظریه جستوجوی شغل، چارچوب دقیق و درعین حال قابلکنترلی را ایجاد کرده که امکان بررسی عوامل تعیینکنندة طول مدت اشتغال و بیکاری؛ وجود همزمان کارگران بیکار و فرصتهای شغلی خالی، عوامل تعیینکننده مجموع نرخهای بیکاری و فرصتهای شغلی خالی، امکان دریافت دستمزدهای مختلف در مشاغل مشابه برای کارگران بهظاهر همگن، جانشینیهایی که شرکتها در پرداخت دستمزدهای مختلف با آنها روبهرو هستند، چگونگی اثر متقابل بین دستمزد و نرخ خروج کارگران، عوامل تعیینکنندة میزان کارایی نرخ خروج کارگران؛ همچنین بررسی رفتار جویندگان شغل؛ از قبیل ردکردن پیشنهادهای شغلی و بیکار ماندن را فراهم میکند.
نکته اصلی این رویکرد آن است که اصطکاکها در بازار کار، مهم و مستلزم صرف زمان و سایر منابع است تا یک کارگر به یک شغل دست یابد بهویژه یک شغل خوب با دستمزد خوب و برای یک بنگاه تا یک فرصت شغلی خالی را پر کند.
دستاوردهای تحقیق: شانس کمتر اشتغال برای دارندگان مدارک دانشگاهی روستایی
در این پژوهش اثر مهمترین متغیرهای فردی؛ یعنی وضعیت تأهل، سن، جنسیت، سابقه شغل قبلی، سطح تحصیلات، گروههای عمده تحصیلی؛ همچنین متغیرهای محل زندگی و نرخ بیکاری محل زندگی افراد بهعنوان شرایط تقاضای بازار کار برای دارندگان تحصیلات دانشگاهی با استفاده از مدل ریسک رقابتی و تمایز بین نحوه انتقال از وضعیت بیکاری به اشتغال و رسیدن به موقعیتهای شغلی با وضعیتهای تطبیق مناسب و نامناسب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
تمایل و تصمیمگیری افراد برای ادامه تحصیل در سطوح و رشتههای تحصیلی مختلف در کنار تدوین سیاستهای کلی نظام علمی و آموزش کشور، بهعنوان بخش عرضه نیروی کار از یک سو و ساختار تقاضا، تمایلات و نیازهای کارفرمایان و جامعه در کنار سیاستهای کلان اقتصادی در حوزة تولید بهعنوان بخش تقاضا از سوی دیگر، بهطور همزمان نتایج بازار کار را رقم میزنند، نتایجی که بهطور ضمنی راهنمای تدوین سیاستهای مناسب در راستای تربیت نیروهای متخصص و ماهر برای تصدی فرصتهای شغلی خالی است.
نتایج متفاوتی برای سطوح تحصیلی مختلف مشاهده میشود. خطر رسیدن به یک شغل با وضعیت تطبیق مناسب برای افراد دارای مدرک تحصیلی لیسانس و بالاتر در مقایسه با افراد دارای مدرک فوقدیپلم، بیشتر است، درحالیکه خطر رسیدن به یک شغل با وضعیت تطبیق نامناسب برای افراد دارای مدرک تحصیلی لیسانس و بالاتر در مقایسه با افراد دارای مدرک فوقدیپلم، کمتر است. تفاوتهای بیشتری در گروههای عمدة تحصیلی مشاهده میشود، بهطور خاص دو گروه عمده تحصیلی هنر و علوم انسانی؛ همچنین بهداشت، بهترین شرایط را در بین سایر گروههای عمده داشتهاند؛ زیرا احتمال رسیدن افراد به یک شغل با وضعیت تطبیق مناسب در این دو گروه بیشتر و احتمال رسیدن به یک شغل با وضعیت تطبیق نامناسب کمتر بوده است.
دارندگان مدارک دانشگاهی ساکن در مناطق روستایی نسبت به گروه پایه (دارندگان مدارک دانشگاهی ساکن در مناطق شهری)، شانس کمتری برای رسیدن به یک شغل با وضعیت تطبیق مناسب دارند. این واقعیت چندان دور از ذهن نیست؛ زیرا فرصتهای شغلی موجود در روستاها بهطور عمده نیازمند سطح دانش و مهارت کمتری هستند و در روستاها فرصتهای شغلی اندکی برای مدیران، متخصصان و تکنیسینها وجود دارد.
زنان دارای مدارک دانشگاهی نسبت به مردان دارای مدارک مشابه از شانس بیشتری برای رسیدن به یک شغل با وضعیت تطبیق مناسب برخوردار هستند؛ همچنین خطر رسیدن به یک شغل با وضعیت تطبیق نامناسب برای زنان دارای مدارک دانشگاهی کمتر از گروه پایه بوده است. مطالعات موجود در زمینه عدم تطبیق آموزش در ایران نشان میدهند که وقوع عدم تطبیق آموزش (آموزش بیش از اندازه و کمتر از اندازه) برای مردان نسبت به زنان شایعتر است مراجعه شود.
به نظر میرسد انتظارات و فشارهای بیشتر جامعه و نیز مسئولیت تأمین مخارج زندگی سبب میشود مردان سریعتر یک فرصت شغلی را با وجود نامناسب بودن شغل بپذیرند؛ درصورتیکه زنان دارای مدارک دانشگاهی مدت بیشتری را صرف یافتن یک شغل مناسب میکنند. افراد متأهل نیز بهدلیل مسئولیتهای بیشتری که در قبال خانواده دارند، ناگزیر سریعتر یک فرصت شغلی احتمالی را میپذیرند.
افراد دارای مدارک دانشگاهی و سابقه شغل قبلی نسبت به دارندگان مدارک دانشگاهی و فاقد سابقه شغل قبلی، احتمال بیشتری برای رسیدن به یک شغل، اعم از وضعیت تطبیق مناسب و نامناسب دارند؛ به عبارت دیگر، به نظر میرسد کسب تجربه حرفهای در زمان گذشته، این گروه از افراد را برای کارفرمایان جذابتر میکند و در نتیجه از طول مدت جستوجوی شغل برای این دسته از افراد کاسته میشود.