همزیستی اقتصاد با طبیعت

الگوی اقتصاد لیبرال چه نگاهی به مسئله محیط زیست دارد؟ برای پایداری طبیعیت چه باید کرد و چرا برنامه‌های توسعه، پاسخ مناسبی به پایداری محیط زیست ندارند؟ الگوی جهانی کدام است؟ پاسخ را در این مقاله بخوانید.

به گزارش پایگاه خبری بهره ورنیوز به نقل از آینده نگر، پارتا داسگوپتا در مقاله ای با عنوان «الزامات اقتصاد خوب برای مدیریت بهتر طبیعت» که آن را با ترجمه جعفر خیرخواهان میخوانید.

هفتاد سال گذشته، یعنی از دهه 1950 تاکنون، از بسیاری جهات برای بشر یک داستان موفقیت‌آمیز بوده است. ما اینک سالم‌تر از گذشته هستیم، عمر طولانی‌تری داریم و به طور میانگین از درآمد بسیار بالاتری نسبت به پیشینیان خود برخورداریم. نسبت جمعیت جهان که در فقر مطلق به سر می‌برند کاهش چشم‌گیری یافته است.

چون که ما از پیشرفت‌های فراوان در فناوری، علوم مدرن و تولید انبوه مواد غذایی بهره‌مند می‌شویم، احتمال دارد با خود فکر کنیم وضع بشر در هیچ زمانی هرگز به خوبی الان نبوده است. تولید ناخالص داخلی جهانی از دهه 1950 به شدت افزایش یافته است (نمودار را ببینید)، و تولید اقتصادی جهان 15 برابر بیشتر شده است.

با این حال، این دستاوردها یک حقیقت ساده را پنهان می‌کنند، که پیامدهای عمیق نه تنها درباره چگونگی فکر و عمل کردن به علم اقتصاد، بلکه برای شیوه زندگی ما نیز دارد. تمام شکوفایی اقتصادی و رفاه اجتماعی که ما از آن برخوردار بوده‌ایم متکی به طبیعتی است که ما را احاطه کرده و خود ما نیز بخشی از آن هستیم – از غذایی که می‌خوریم، تا هوایی که تنفس می‌کنیم، تجزیه زباله‌هایمان، فرصت‌هایی که برای تفریح و بازیابی و تحقق امور معنوی خود داریم- همگی به طبیعت و محیط زیست ما وابسته هستند.

با این حال بیوسفر یا زیست‌کره زمین طی همین مدت رو به کاهش گذاشته است. نرخ‌های انقراض کنونی حدود 100 تا 1000 برابر بیشتر از نرخ پس‌زمینه (یعنی فرایند طبیعی و عادی از بین رفتن گونه‌ها) در چند میلیون سال گذشته بوده است، و مساله خطرناک‌تر اینکه این روند در حال شتاب گرفتن است.

در این حالت که «شاخص سیاره زنده» را به ما نشان می‌دهد فراوانی پستانداران، پرندگان، ماهی‌ها، خزندگان و دوزیستان را ردیابی می‌کند. بین سال‌های 1970 تا 2016، جمعیت گونه‌های جانوری و گیاهی در سطح جهانی به طور متوسط 68 درصد کاهش یافت. گزارش اخیر پلتفرم علمی-سیاستگذاری بین‌دولتی در زمینه تنوع زیستی و خدمات اکوسیستمی نشان داد که 14 خدمت از 18 خدمت اکوسیستم جهانی که مورد ارزیابی قرار گرفتند رو به کاهش هستند.

رشد جمعیت

بیش از 50،000 سال طول کشید تا جمعیت جهان به 1 میلیارد نفر برسد. از سال 1960، ما هر یک دهه تا دو دهه به صورت پی در پی یک میلیارد نفر به جمعیت جهان اضافه کرده‌ایم. جمعیت جهان در سال 1960 به سه میلیارد نفر رسید. در حدود سال 2000 به شش میلیارد افزایش یافت و سازمان ملل پیش‌بینی می‌کند که تا سال 2037 از 9 میلیارد نفر فراتر خواهد رفت. اما نرخ رشد جمعیت رو به کاهش گذاشته است و از اوج نرخ سالانه بیش از 2 درصد در اواخر دهه 1960 به حدود یک درصد در حال حاضر رسیده است که انتظار می‌رود تا سال 2050 به نصف آن هم برسد.

عرضه و تقاضا

به تازگی گزارش «اقتصاد تنوع زیستی: بررسی داسگوپتا»، به سفارش وزارت خزانه‌داری انگلستان، منتشر شد. در این مطالعه، من به دنبال این بودم که نشان دهم علم اقتصاد چگونه طبیعت را نادیده گرفته است. با ترکیب آنچه که ما در مورد بیوسفر از علوم زمین و بوم‌شناسی می‌دانیم، این بررسی چارچوبی را برای گنجاندن طبیعت در تفکر اقتصادی ما تعیین می‌کند و یک راهنما برای تغییر از طریق سه گذار گسترده و به هم مرتبط ارائه می‌دهد.

نخستین مورد این است که اطمینان حاصل کنیم میزان تقاضاهای ما از طبیعت از عرضه آن بیشتر نمی‌شود. آنچه ما از طبیعت می‌خواهیم (که برخی آن را «ردپای اکولوژیکی» ما می‌نامند) برای چندین دهه بسیار فراتر از توانایی طبیعت برای برآورده کردن این خواسته‌ها به شکل پایدار بوده است و در نتیجه زیست‌کره با سرعتی هشداردهنده در حال تخریب است.

این تقاضای مداوم بیش از حد، رفاه نسل فعلی و نسل‌های آینده را به خطر می‌اندازد و خطرات قابل توجهی برای اقتصادهای ما و سطح رفاه جوامع ما ایجاد می‌کند. نوآوری‌های فن‌آورانه – برای مثال، آن‌هایی که برای تولید مواد غذایی به شکل پایدار طراحی شده‌اند – نقشی مهم در تضمین این موضوع دارند که میزان تقاضاها و خواسته‌های ما از طبیعت از میزان عرضه آن پیشی نگیرد.

اما اگر می‌خواهیم از محدودیت‌هایی که طبیعت می‌تواند در حین تأمین نیازهای جمعیت بشری فراهم کند تجاوز نکنیم، الگوهای مصرف و تولید نیز باید اساساً از نو بازسازی شوند. سیاست‌هایی که قیمت‌ها و هنجارهای رفتاری را تغییر می‌دهند – برای مثال، با همسو کردن اهداف زیست‌محیطی در کل زنجیره‌های تأمین و اجرای استانداردهایی برای استفاده مجدد، بازیافت و اشتراک‌گذاری دارایی‌های سرمایه‌ای- می‌توانند تلاش‌ها را برای شکستن پیوندهای بین شکل‌های ویرانگر مصرف و تولید و محیط طبیعی تسریع بخشند.

رشد جمعیت بشر پیامدهای قابل توجهی روی تقاضاهای ما از طبیعت، از جمله برای الگوهای مصرف جهانی آینده دارد. حمایت از برنامه‌ریزی تنظیم خانواده اجتماع-محور می‌تواند ترجیحات و رفتار را تغییر دهد و گذار جمعیتی را سرعت بخشد، همانطور که می‌تواند دسترسی زنان به منابع مالی، اطلاعات و آموزش را بهبود بخشد.

ثروت فراگیر

گذار دوم مستلزم تغییر دادن معیار ما برای سنجش موفقیت اقتصادی است. تغییر شکل ابزارهای مورد استفاده در اندازه‌گیری اقتصادی گامی ضروری در این مسیر است. تولید ناخالص داخلی معیار مهم و حیاتی برای سنجش فعالیت‌های اقتصادی است هنگامی که به تحلیل‌های اقتصاد کلان در کوتاه‌مدت می‌پردازیم.

اما این متغیر نمی‌تواند معیار مناسبی برای عملکرد بلندمدت اقتصادی باشد، به این دلیل که به ما نمی‌گوید چگونه دارایی‌های یک اقتصاد، به ویژه دارایی‌های طبیعی آن، با تصمیماتی که ما می‌گیریم افزایش یا کاهش می‌یابد.

ما باید در عوض از معیاری استفاده کنیم که ارزش تمام موجودی‌های سرمایه‌ای را محاسبه کند – سرمایه‌های تولیدشده (شامل جاده‌ها، ساختمان‌ها، بنادر، ماشین‌آلات)، سرمایه انسانی (مهارت‌ها، دانش) و همچنین سرمایه طبیعی. ما می‌توانیم نام این معیار را «ثروت فراگیر» بگذاریم. ثروت فراگیر که هر سه نوع سرمایه را شامل می‌شود، منافع و مزایای سرمایه‌گذاری در دارایی‌های طبیعی و بده-بستان‌ها و تعاملات بین سرمایه‌گذاری‌ها در دارایی‌های مختلف را به ما نشان می‌دهد.

فقط با داشتن این تصویر کامل‌تر است که می‌توان درک کرد آیا یک کشور در حال تجربه کردن رونق و شکوفایی اقتصادی است یا خیر. شاخص «بودجه بهزیستن» در کشور زلاند نو و استفاده از «محصول ناخالص اکوسیستم» که در چین استفاده می‌شود نمونه‌هایی هستند از گام‌هایی که برای ایجاد این تصویر کامل‌تر برداشته شده‌اند و در گزارش «بررسی داسگوپتا» مورد بررسی قرار گرفتند.

برای اینکه واقعیت را بهتر توضیح دهم، مورد درآمدهای صادراتی از منابع طبیعی را در نظر بگیرید (به عنوان مثال، محصولات اولیه در مناطق استوایی) که هزینه‌های اجتماعی جنگل‌زدایی و دیگر خسارات وارده به محیط زیست را منعکس نمی‌کند. به عبارت دیگر، تجارت این کالاها چگونگی تأثیر فرآیند استخراج بر اکوسیستم را که از آن استخراج می‌شود یا پیامدهای بلندمدتی که در نتیجه آن جوامع با آن مواجه می‌شوند، محاسبه نمی‌کند.

بنابراین در عمل شاهد انتقال ثروت از کشورهای صادرکننده محصولات اولیه به کشورهای واردکننده هستیم. دلالتی که چنین اتفاقی دارد بیش از حد طعنه‌آمیز و بلکه بی‌رحمانه است: این امکان هست که گسترش تجارت بین‌المللی به انتقال گسترده ثروت از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند کمک کرده باشد، بدون اینکه در آمارهای رسمی آنها ثبت شده باشد.

البته فقط ثبت عملیات حسابداری دارایی‌های طبیعی کافی نیست. ما باید در طبیعت نیز سرمایه‌گذاری کنیم. چنین کاری نیازمند وجود یک سامانه مالی است که سرمایه‌گذاری‌های مالی – دولتی و خصوصی – را به سمت فعالیت‌های اقتصادی هدایت کند که موجودی دارایی‌های طبیعی ما را افزایش داده و مصرف و تولید پایدار را تشویق کند. سرمایه‌گذاری همچنین می‌تواند به معنای صرفاً انتظار کشیدن باشد. وقتی طبیعت به حال خود رها شود، رشد کرده و خود را بازسازی و نوزایی می‌کند.

ناتوانی نهادی

با این بحث به گذار سوم می‌رسیم: تغییر و دگرگونی نهادهای ما به نحوی که ایجاد تغییر عملی باشد. در بطن تعامل ناپایدار ما با طبیعت، ناتوانی و شکست عمیق نهادی نهفته است. ارزش طبیعت برای جامعه – ارزش کالاها و خدمات مختلفی که ارائه می‌دهد- در قیمت‌های بازار منعکس نمی‌شود. دریاهای آزاد و اتمسفر به شکل منابع با دسترسی آزاد هستند و طعمه به اصطلاح تراژدی منابع اشتراکی شده‌اند.

چنین انحرافات و اختلالات قیمت‌گذاری ما را به سمت سرمایه‌گذاری نسبتاً بیشتر در سایر دارایی‌ها مانند سرمایه تولید شده فیزیکی و سرمایه‌گذاری کمتر در دارایی‌های طبیعی خود سوق داده است. و از آنجایی که بسیاری از اجزای طبیعت دارای ویژگی‌های متحرک، نامرئی و بدون صدا هستند، تأثیرات تعدادی از اعمال ما بر خود و دیگران – از جمله فرزندانمان- به سختی قابل ردیابی است و نادیده گرفته می‌شود، که منجر به آثار بیرونی گسترده می‌شود.

 دولت‌ها تقریباً در همه جای جهان برای بهره‌برداری و استفاده بیشتر از طبیعت در مقایسه با محافظت از آن به مردم پول می‌دهند که باعث تشدید این انحرافات و اختلالات می‌شود. یک برآورد محافظه‌کارانه از کل هزینه جهانی یارانه‌های پرداختی که به طبیعت آسیب می‌زند حدود 4 تا 6 تریلیون دلار در سال است.

یک محیط طبیعی پررونق، که زیربنای تنوع زیستی فراوان است، تور ایمنی نهایی و غایی ما است. همانطور که داشتن تنوع در سبد دارایی‌های مالی باعث کاهش ریسک و عدم اطمینان می‌شود، تنوع در سبد دارایی‌های طبیعی – به معنای تنوع زیستی- به طور مستقیم و غیرمستقیم تاب‌آوری و انعطاف‌پذیری طبیعت را در برابر شوک‌ها افزایش می‌دهد و ریسک‌های مربوط به خدماتی را که ما به آنها متکی هستیم کاهش می‌دهد.

برای افزایش درک و آگاهی مؤسسات مالی از ریسک‌های مالی مرتبط با طبیعت، به حمایت جهانی بسیار بیشتری نیاز است. بانک‌های مرکزی و ناظران مالی می‌توانند این کار را با ارزیابی میزان سیستماتیک بودن این ریسک‌ها انجام دهند. صندوق بین‌المللی پول، در مرکز شبکه ایمنی مالی جهانی، همچنین می‌تواند نقش اساسی در ارزیابی و مدیریت این خطرات مرتبط با طبیعت در نظارت و کمک‌های مالی و فنی خود ایفا کند.

گام‌های بعدی

با آگاهی بیشتر از جایگاه طبیعت در زندگی ما، با توجه به پیامی که وقوع همه‌گیری کوید-19 به ما داد، تصمیمات کنونی ما برای بازنگری در علم اقتصاد و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی و مالی ما نقش بسیار حیاتی دارند. رهبران جهان برای دو کنفرانس – کنوانسیون سازمان ملل در مورد تنوع زیستی (COP15) و کنفرانس تغییرات اقلیم سازمان ملل متحد (COP26) – گرد هم خواهند آمد تا در مورد مسائل مرتبط با تغییرات اقلیم و از دست دادن تنوع زیستی بحث کنند.

تنها راه مبارزه با بحران تنوع زیستی از طریق تغییرات دگرگون‌کننده است که نیازمند تعهد پایدار از سوی بازیگران در همه سطوح – از شهروندان گرفته تا نهادهای مالی بین‌المللی مانند صندوق بین‌المللی پول- است. گزارش «بررسی اقتصادی تنوع زیستی» داستان‌های موفقیت‌آمیزی از سراسر جهان را برجسته می‌کند و نشان می‌دهد که نوع تغییر موردنیاز امکانپذیر است.

ما باید آن نبوغی را که به تقاضاهای بشریت از طبیعت اجازه داد تا این اندازه رشد کند، دوباره به کار بگیریم، تا تحول لازم برای ترسیم دوباره ارتباط ما با طبیعت را ایجاد کنیم. ما و فرزندان و سایر بازماندگانمان لیاقت چیزی کمتر از این را نداریم.

اشتراک گذاری:



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *