بحران آب در ایران جدی است، برای رفع این دغدغه، میتوان از ظرفیتهای فرهنگ ایرانی استفاده کرد. بهانه فرهنگ و تاریخ ایرانی چه ظرفیتی برای مقابله با بحران آب در کشور دارد؟ پاسخ را در این مقاله بخوانید.
به گزارش پایگاه خبری بهره ورنیوز به نقل از آینده نگر، انوش نوری اسفندیاری، کارشناس حوزه آب در یادداشت مفصلی با عنوان «آب: از تاریخ تا شعر نو» نوشته است:
در ایران با وجود بحران آب، آب بیقدر و بیارزش است. معمای عجیبی به نظر میرسد. فردی خبر میداد که در باغات رفسنجان موقعی که کود حیوانی میفروشند، آب داخلش میریزند که سنگینتر شود. بعد با زهرخندی نتیجه میگرفت که ارزش آب کمتر از ارزش کود است.
همه میدانند تلفات انتقال و توزیع آب آبیاری بسیار بالاست و توسعه باغات و محصولات پرمصرف نیز همچنین. سرانه مصرف شهرها بیشتر از 200 لیتر در شبانهروز است و رکورد میزند. 30 درصد محصولات در فاصله مزرعه تا محل مصرف تلف میشوند، تلف شدن آنها یعنی تلف شدن آبی که برای آنها مصرفشده است.
140 میلیارد مترمکعب آب از ذخایر تاریخی و باستانی زیرزمینی برداشت و تبخیر شده است. در کنارش، تانکرهای فاضلاب، خودشان را در شالیزارها خالی میکنند. حجم فاضلابهای شهرها بلای عظیمی است، که از شهرها، به طریقی خارج میشوند، اما پلشتی آنها از راههای دیگر دوباره به ساکنین همان شهرها بازمیگردد.
رودخانههای شمال را ببینید که چگونه پیکر استحاله شده خودشان را با مشقت به دریا میرسانند، مثل زرجوب و گوهر رود در رشت. آب آلوده مثل تالاب انزلی و دریاچههای فاضلاب در کنار اغلب شهرها و کشف رود مشهد. در صورتی که هرودوت خبر داده بود که آب نزد ایرانیها بیشترین ارزش را دارد و هیچ ملتی بهپای آنها نمیرسند.
شاهدش زحماتی که با پوست و گوشت بهصورت سینهخیز در تونلهای کم ارتفاع زیرزمینی برای احداث کاریزها کشیدند و از آنها هزارها سال مانند چشمشان نگهداری کردند. آب برایشان مقدس بود.
ببینید حافظ در باره آب رکنی چه میگوید؟ به هیچ ترتیبی حاضر نبودند در آب پیشاب و ناپاکی بریزند، حتی در جنگ و خونریزی. آبی که به قول فریدون مشیری ریشه در اقیانوس دارد. آب هر آلودگی را پاک و تطهیر میکند و دریا پاککننده هر پلشتی است.
آنهایی که برترین و زیباترین ایزدشان زهره یا آناهیتا بود که برایش معبد میساختند و او را ستایش و نیایش میکردند. نورانیترین ستاره آسمان را به نامش کرده بودند. دلنوازترین موسیقی برایشان صدای پای آب بود و زهره را خنیاگر و چنگنواز کردند. آب روشنایی و خرد بود و شاعران به قول سهراب سپهری وارثان آب و خرد و روشنایی بودند. دوست داشتنیترین پادشاه کیانی کیخسرو (پسر سیاوش) در چشمهای در نزدیکی اراک غسل کرد و به معراج رفت.
دهها و شایدصدها چشمه به نام خسرو شد. آرش شیواتیر مرز ایران را با پرتاب تیری تا رودخانه جیحون مشخص کردو جانسپرد. آمودریا یا جیحون -این عزیزترین رودخانه دوران باستان- در کنار بخارا که داستان بوی جوی مولیانش به زیباترین شکل در کنار موسیقی ایرانی و شعر رودکی، بعداز هزار سال میتواندروح و روان فارس و ترک و تاجیک و… را تسخیر کند و تکان بدهد.
سخن بر سر معرفی مجموعه فرهنگ نمادین احترام آب و تفاوت تأثیر گذاری آن بر رفتار گذشته و اکنون ایرانیان است. اما فرهنگ نمادین چیست؟ فرهنگ نمادین (Symbolic Culture) یا فرهنگ غیر مادی، توانایی یادگیری و انتقال سنتهای رفتاری از یک نسل به نسل دیگر به واسطه ابداع چیزهایی که کاملاً در ساحت نمادین قرار دارند. فرهنگ مادی یا ابزاری (درمقابل فرهنگ نمادین) به ماهیت فیزیکی ارزشهای فرهنگی اطلاق میشود و شامل استفاده، مصرف، ساخت و دادوستد ابزار و وسایل است.
آیا اساساً نیازی به فرهنگ نمادین یا هویتی احساس میشود؟ برای «موجودی اجتماعی» بودن، همچون موریانه و زنبور عسل، یا حتی بشر، اگر فقط به توان سازماندهی و تقسیم کار بسنده شود، خیر، نیازی نیست. اما یک جامعه انسانی متعادل ترکیب مناسبی از فرهنگ نمادین و فرهنگ مادی یا ابزاری را در خود دارد. ایجاد و به کارگیری فرهنگ نمادین خاص انسان هوشمند در نظر گرفته میشود.
فرهنگ نمادین مفاهیمی چون خیروشر، ابداعاتی چون الههها و عالم اموات و برساختهای اجتماعی چون قراردادهای اجتماعی و انواع بازیها نظیرفوتبال را دربرمی گیرد. فرهنگ نمادین حوزهای از حقایق عینی است که وجودشان – به شکل تناقضنمایی- وابسته به باور- ذهنیت- جمعی است. برای نمونه نظام پولی، که به محض آن که اعتماد به حقایق مرتبط با آن در نظر آحاد جامعه فرو ریزد، خود آن «حقایق» در چشم برهمزندنی ناپدید میشوند.
چنین است بسیاری از مقولاتی دیگر چون شهروندی، دولت، ازدواج و نظایر آن که در فرهنگمان «واقعی» انگاشته میشود. مفهوم فرهنگ نمادین از نشانهشناسی اخذ شده است و در حال حاضر توسط باستانشناسان، انسانشناسان اجتماعی و جامعهشناسان مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرد. جامعه شناسانی چون امیل دورکهیم، کلود لوی اشتراوس و گیفورد گریتز و بسیاری دیگر بر جنبه نمادین متمایز شده فرهنگ انسانی تاکید کردهاند.
داریوش آشوری -اندیشمند ایرانی- در «تعریفها و مفهوم فرهنگ/بخش فرهنگ از دیدگاه انسانشناسی» پس از بحثی در خصوص این تمایز، نتیجهگیری کرده است که، نماد انسانی ناب چندوجهی و زنده و پویا است، در اندیشه اساطیری نام هر ایزد بخشی جدایی ناپذیر از ماهیت آن ایزد است و در دعا خوانی اگر ایزد به نام درست خود نامیده نشود، دعا باطل است.
کردار نمادین نیز همین گونه است. آیینهای دینی و قربانی باید به شیوه یکسان و با یک آداب انجام شوند تا اثر کنند. وی میافزاید که بدون نمادگری و فرهنگ نمادین زندگی بشر در حد فرهنگ ابزاری و نیازهای پایه و عملی باقی میماند و بشر نمیتواند به «جهان آرمانی» دست یابد تا از هزاران سو درهای دین، هنر، فلسفه وعلم به رویش گشوده شود.
بخش مهمی از آسمان فرهنگ نمادین ایرانی پوشیده از نقشهای اساطیری حماسی و باورهای نمادین مرتبط با بزرگداشت آب است که بی فرجام مشخص «جان آشفته ایرانی» را انباشته است. مانند: تشترو اپوش، آناهیتا، آرش شیواتیرو کیخسرو و جشنهایی چون آبانگان، خوردادگان، تیرگان، آبریزگان، آبسالان و… که دستکم بیش از ۱۰ جشن بود، به بهانه پاسداشت آب برگزار میشد و هنوز به شکل محدودی برگزار میشود.
از جمله جشن آبانگان که جشن ارج نهادن و پاسداری از آب، آناهیتا (ایزدبانو یا ایزدخاتون آب) و آبهای پاک زمین است. واژه «آبان» نماد آبهای پاک و به چم آبهای پاک و هنگام آب و باران است. ایرانیان در جشن آبانگان برای نکوداشت آب، درکنار رودها و دریاها شادی، پایکوبی و نیایش میکردند. پس از پیدایش کیش زرتشتی، خواندن سروده «آبانیشت» یا «آب زَئوتر/ آب زور» برای ارج نهادن به آب به آیینهای این جشن افزوده شد. در باور ایرانیان باستان، آب دومین پیشکش خداوند به زمین است و آناهیتا نگهبان آن.
از اینرو آب و آناهیتا نمادهای پاکی تن و روان بودند و جشن آبانگان، جشن بزرگداشت پالایش تن و روان از زشتی و پلشتی بود. برپایه نوشتههای نسک پهلوی بندهش، گل نیلوفر آبی یا سوسن خورآیی (شرقی) نشان ماه آبان و آناهیتا است. یکی از پایههای پیدایش جشن آبانگان این است که در پی جنگهای دراز ایران و توران، افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریزها و نهرهای ایران را ویران کنند.
پس از پایان جنگ، پسر تهماسب که «زو» نام داشت پیشنهاد کرد تا کاریزها و نهرهای ویران را لایروبی کنند. پس از این کار، بار دیگر آب در نهرها روان شد و مردم بالندگی آبها را جشن گرفتند. همچنین گفته میشود پس از هشت سال خشکسالی در ایران، در ماه آبان باران بارید و خرمی و سرسبزی بازآمد. بیماری و نداری مردم بهپایان رسید و از آن زمان جشن آبانگان با شادی بیشتری برپا شد.
آبانیشت یکی از یشتها یا قصاید بسیار بلند اوستا که دارای ۳۰ کرده و ۱۳۳ بند است. آبانیشت از نظر ترتیب یشت پنجم و از لحاظ تفصیل پس از فروردینیشت و مهریشت قرار دارد و سومین یشت بزرگ به شمار میآید. در آبان یشت نیز همانند یشتهای دیگر اعتقادات پیش از زرتشت با عقاید زرتشتی درآمیختهاست.
در بندهای ۳ تا ۵ و ۹۶ و ۱۳۲ مشخصات پیش زرتشتی ایزدبانوی آناهیتا و نیروی حیات بخشی او دیدهمیشود. اشارههای جغرافیایی موجود در آبان یشت نشان میدهد که محل سرایش آن، سرزمینهای جنوبی آسیای میانه و شمال افغانستانِ امروزی و بویژه نواحی پیرامون رود «آمـو» (آمـودریا) بوده است. آبان یشت از بخشهای بسیار زیبا و دلکش اوستا و از منابع با اهمیت در بررسی نامهای پهلوانان و سرداران و پادشاهان در ایران باستان به شمار میرود. درآبان یشت-بند 2 کرده یکم آمده است:
«آردویسور آناهید از سوی مزدای آفریدگار برخاسته است. به درستی که بازوان زیبا و سفیدش به ستبری شانه اسبی است؛ بازوانی که بازیور افزار با شکوه و تماشایی آذین شده است. اوست یکسره روان و بسیار نیرومند و نازنین».
در ایران باستان برای اینکه تشتر (ایزد باران) پیروز شود لازم بود که همه مردمان در نماز از او نام برند و او را بستایند و از او طلب باران کنند. چنین بود آناهیتا (ایزد بانوی آب) که به گاه تنگدستی و خشکسالی دستهای نیاز به سوی او بلند میشد. در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی آمده است که به روزگار فیروز – نیای انوشیروان- خشکسالی ایران را فرا گرفت، وی به آتشکده آذرخور شد. نماز خواند و خدا را ستایش کرد و گغت: «خداوندا همه نامهای تو فرخ است.
اگر حبس باران برای من و برای خبث باطن است به من بگو تا من خود را از میان بردارم و اگر علتی دیگر دارد نیز مرا آگاه گردان و اهل دنیا را نیز از واقعه مطلع کن و بر خلق باران رحمت بباران». در مناقبالعارفین احمد افلاکی به مراسم بارانخواهی در شهر قونیه و لاذقیه اشاره و گفته شده مردم برای تمنای باران قربانی میکردند و به صحرا میرفتند؛ آنگاه بهصورت گروهی دست به دعا برمی داشتند. اما شیوخ مولویه به همراه یاران خود، ضمن برهنه کردن پا و سر، به آرامگاه مولوی میرفتند و در آنجا به دعا و طلب باران مشغول میشدند.
ظاهراً مادها نخستین ایرانیانی هستند که به عناصر آفریننده آناهیتا امکان نمو دادهاند و به برداشت ایرانیان از ایزد آبها هویت بخشیدند. در میان اشیای مفرغی لرستان از 800 تا 700 پ. م. نشانههایی از آناهیتا به چشم میخورد. راپ با تکیه بر گزارشهای کلمنس و استرابون آورده است که آناهیتا در سده چهارم پ. م. و با اردشیر دوم به قلمرو دینی راه یافته است. در واقع از این به بعد آناهیتا نقش مهمی در استقرار و انسجام امپراتوری ایرانیان در عهد هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان به عهده میگیرد که شرح روشنی از این موضوع در کتاب «جشنهای ایرانی» آمده است.
رجبی در «جشنهای ایرانی» نوشته است که اشکانیان در آغاز کار خود، برای رویارویی با هجوم و نفوذ فرهنگی سلوکیه (فرهنگ هلنیسم) و تبیین اینکه از وارثان راستین هخامنشان هستند، ناگزیر از پشتیبانی آیینهای دینی ایرانیان بودند. آنها با تبدیل معبد آناهیتای استخر به مرکزی مذهبی، اسبابی فراهم آوردند تا مغان بتوانند با بیدار نگاه داشتن سنتهای ایرانی از توجه ایرانیان به هلنیسم جلوگیری کنند.
تیرداد اول اشکانی در سالهای اولیه بنیانگذاری فرمانروایی اشکانیان، در معبد آناهیتای شهر ارشک تاجگذاری کرد. در زمان اشکانیان آناهیتا و میترا به اوج نیرومندی و شکوه میرسند و با اهورامزدا تشکیل یک مثلث میدهند، معبد آناهیتا در کنگاور گواه این رویداد است. تمام معبدهای ایرانی در دوره اشکانیان به نام آناهیتا است. این چنین است معبد شیز (تخت سلیمان کنونی) که با جمع مغانش یکی از مراکزبزرگ مذهبی بود. ازرواج ساختن تندیسهای کوچک آناهیتا در این دوره میتوان دریافت که این ایزدبانو توانسته است از توجه انبوه و گسترده مردم برخوردار شود.
در زمان ساسانیان در برخی روستاها رسم بود دختران شوهرنکرده، آب در سفره هفت سین را از چشمهسارها و بویژه از زیر آسیابها بیاورند. چون معتقد بودند نوروز هنگام زایش و باروری است و کوزه آب که نمادی از آناهیتا است باید در سفره نوروزی گذاشته شود. جایگاه آناهیتا، در آب دریاها و چشمهسارهاست و هنگامی که آب سفره نوروزی از زیر آسیابها برداشته شود، برکت گندم و جو آرد نشده را نیز خواهد داشت و موجب گشایش کار خانواده در سال نو خواهدشد.
بیضایی در «هزار افسان کجاست؟» آورده است که تا همین چندی پیش در افسانههای مادربزرگها ماه و ناهید را همسران خورشید میدانستند که هرشب او را باداستانی سرگرم میکردند تا خوابش ببرد، شب شود، و تا بیداری او، یعنی روز، خود فرمانروای جهان شوند. ناهید سرچشمه آبهای آسمانی پنداشته میشد و اگر گاهگاه اژدهایی آسمانی ماه و ناهید را فرو میخورد، مردمان باید با تشت زدن و غوغا کردن، اژدها را میترساندند و خورشیدرا به بیداری برمیانگیختند تا آنان را از اژدها و جهان را از تیرگی برهاند.
یا آنجا که اژدهایی تازنده با یورش به آبادی، دختر شاه پیر و همچنین گاهی دختر وزیر را میربود و خود بر سرچشمه آب یا راه رود مینشست و خشکسالی و مرگ و میر همه جا را فرا میگرفت، تا سرانجام سرنوشت پهلوانی را میرساند که اژدها را بیفکند و دختر یا دو دختر (خاتون آب و خاتون زمین) را برهاند. با مرگ اژدها و روان شدن آبها، جشن و آیین بندان شادمانی برپا میشد و شاه پیر تخت خودرا به وی وا میگذاشت و با نشستن وی، سال و زندگی نو میشد.
مهرداد بهار در «پژوهشی در اساطیر ایران» آورده است که الهه آناهیتا در ایران، سرسوتی در دره سند، ایشتر در میان رودان، آفرودیت در یونان، همه وجود و بقای الهه و آیینهای اورا در فرهنگ غرب آسیا را میرسانند. حتی هنگامی که دین اسلام سرزمین مارا فراگرفت و دیگر، عصر عقاید اساطیری بسر رسید، مردمان ما که ذهن اساطیری داشتند، بسیاری از عقاید خودرا در مورد الهه باروری اعصارکهن و آناهیتای پیش از اسلام به بانوی محترم و بزرگ خاندان نبوت نسبت دادند و با تعصب و ایمانی از بن دل از آن باورها دفاع کرده و میکنند.
بهرام بیضایی هم در «هزار افسان کجاست؟» در واپسین فصل، داستان کربلا و تعزیه امام حسین را بررسی میکند و معتقد است که موضوع تعزیه، «آب» است و ریشه و بنیاد آن از اسطورههای فرهنگ کشاورزی باستان ایران میآید. مراسم تمنای باران/بارانخواهی هنوز در برخی از مناطق روستایی ایران به شکل نمادین و با نامهای متفاوت اجرا میشود.
در مورد نمادهای آناهیتا باید گفت که گوناگونی نمادها یکی از ویژگیهای این «ایزدبانو» است. گل نیلوفر که در اسطورههای ایرانی آن را گل ناهید مینامیدند و همچنین بط و مرغابی و درخت سرو که نشانه از آزادگی است. لک لکها و کبوترها و قوها، در اسطورههای کهن، پیک ناهید نامیده میشد.
گیرشمن نیز از دو نماد دیگر از جمله «ماهی و انار» که دو مظهر و نماد خدای آب و فراوانی هستند نام برده است وی همچنین از یک نماد دیگر یعنی «دلفین» یاد میکن. برای نمونه در موزه «مریره» اسپانیا تندیسی از ناهید وجود دارد که کنار پای چپ او فرزند کودکش، مهر، سوار بر دلفین است و تندیس دیگری از ناهید دلفینی را کنار پای او نشان میدهد. نگهداری و پروراندن تخم هم سوشیانس هم در شکم دلفین بود.
چنین بود که دلفین از نمادهای آناهیتا شد. صدف از نمادهای دیگر آناهیتا است. یکی دیگر از نمادهای ناهید درخت سدر است که بیشتر با حماسه «گیلگمش» و «ایشتار» پیوند دارد و پرستشگاه ناهید را در همدان با چوب این درخت ساختند. براساس اسناد و مدارک تاریخی و تحقیقات به عمل آمده درخصوص «پل /قلعههای دختر» ساخته شده در ایران نشان میدهد که همه آنها منسوب به آناهیتا (ایزد آبها) هستند.
مانند پل / قلعه دختر ساوه، خرم آباد، میانه و سایر مکانها. به نظر میرسد در ایران مجسمه آناهیتا فقط در شهر فومن قرار داشته باشد و در شهرهای دیگر ایران نمونهای از این مجسمه دیده نشده است. با وجودی که ساخت این مجسمه به سالهای بسیار دور بر میگردد، اما مردم فومن او را از هر گزند و آسیبی مصون داشتهاند. مردم فومن به مجسمه منحصربه فرد خود احترام میگذارند و هر ساله او را مرمت میکنند و آناهیتا با رنگهای دلنواز، نظر هر بیننده را به خود جلب میکند.
نام کامل این ایزدبانو «اردویسور آناهیتا» بوده و معنای این نام رود توانای پاکیزه یا آبهای نیرومند بیآلایش است. در خود کلمه آناهیتا هم پیشوند «آن»، منفیساز است در پارسیک، مانند انیران که میشود ناایرانی. «آهیتا» هم یعنی آلوده. آناهیتا یعنی پاک و ناآلوده.
ناهید نیز که در منظومه خورشیدی بیش از همه به زمین نزدیک است اورنگ آناهیتا تلقی میشود، نام خود را از آناهید و آناهیتا گرفته است و این نام در شعر کهن فارسی در کنار خورشید و ماه -برای نشان داده جلوههای باشکوه کیهان و آفرینش- فراوان دیده میشود.
اورنگ این ایزدبانو، بیدخت نیز نامیده شده که در شکل کهنتر خود بغدخت (بغ+دخت) به معنای دخترخدا بوده است. زهره نام دیگرش است که در کنار ناهید، خنیاگری، شیطنت، عشق، خوشی، زیباپسندی و همدلی آن را شاعرهای پارسی، به گونهای دستمایه مضمونپردازیهای خود کردهاند:
زهره عشق هر سحر بر در ما چه میکند؟
دشمن جان صد قمر بر در ما چه میکند؟
مولوی
تن ما به ماه ماند که ز عشق میگدازد
دل ما چو چنگ زهره که گسسته تار بادا
به گداز ماه منگر به گسستگی زهره
تو حلاوت غمش بین که یکش هزار بادا
مولوی
ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری
بر مشتریت پرده دیبای ششتری
خواجوی کرمانی
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت؟
کس ندارد ذوقِ مستی میگساران را چه شد؟
حافظ
نای ما خامش ولی این زهره شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی میکند
شهریار
چه جای من؟ که درین روزگار بیفریاد
ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید
هوشنگ ابتهاج
معدودی از شاعران و نویسندگان معاصرایران به ستایش «آناهیتا» پرداختهاند. از شاعران نوپرداز میتوان از محمود مشرف آزاد تهرانی (م. آزاد) نام برد. بخش مهمی از کتاب «هزار افسان کجاست؟» که بیضایی در جستجوی ریشه داستان بنیادین هزارو یک شب، پژوهش و تدوین کرده است، به ناگزیر توضیحات زنجیرهوار مبسوط فرهنگ نمادین آب و به ویژه آناهیتا را در معرض توجه خواننده قرار میدهد.
در این کتاب پیوستی به تطبیق روایتهای مختلف از ترانه دو خاتون (ایزدبانوی آب و ایزدبانوی زمین) و رمزگشایی آن اختصاص دارد که در نوع خود کمنظیر و شاید بینظیر باشد، همان ترانه دویدم و دویدم، سرکوهی رسیدم، دوتا خاتون رو دیدم… سید یحیی یثربی در داستان قلندر و قلعه که برگرفته از زندگی سهروردی، عارف و فیلسوف قرن ششم است با ظرافت و لطافتی درخور، موضوع دلدادگی سهروردی به دختری فرشتهخو به نام سیندخت را به «اردوی سورآ ناهید» پیوند داده و در چند فراز آناهیتا را وارد فضای داستان کرده است.
طبق این داستان، سهروردی، سیندخت را در آتشکده شهر «شیز» که محل اقامت مغان بود و سهروردی برای دریافت «حکمت خسروانی» چندی در آنجا اقامت داشت، ملاقات کرد. در آتشکده در لحظهای سیندخت به سهروردی میگوید: «یحیی! چنانکه مرا دیدی به یاد زهره افتادی، بر آن باش که «اردوی سورا ناهید» را ببینی! من خیالم را همراه تو خواهم کرد! خیال من رفیق راه توست. تا بارگاه اردوی سورآ ناهید! یعنی همان زهره!…» پوربختیار و خسروی در مقاله «جایگاه ایزدبانو آناهیتا، الهه آب در باورهای ساسانیان» آوردهاند که تخت سلیمان یکی از بناهایی است که در دوره ساسانی بسیار پررونق و دارای اهمیتی بالا و بی شک بنایی مقدس بوده است.
وجود آتشکده (آتشکده موسوم به آذرگشنسب، یکی از سه آتشکده مهم زرتشتیان واقع در شهر شیز) و معبد آناهیتا بر قدسی بودن این مکان تاکید بیشتری دارد. پیدا شدن مهر موبد موبدان در این مکان، نشاندهنده آن است که قدرت موبدان زرتشتی در این مکان بوده است. اما چرا این بنا در این مکان ساخته شده است؟
بی شک وجود چشمههای جوشان و صفه ساخته شده از رسوبات آن که دید و تسلط مناسبی را به مناظر زیبا و دلکش اطراف ایجاد میکند، از مهمترین دلایل آن است. دریاچهای که در آن زمان حدود 4 متر پایینتر از اکنون بوده و بناهای قدسی درست در مقابل آن ساخته شدهاند. بنابراین بسیار زیباتر از حال، انعکاس آن در آب دیده میشده است. بیشک آب این چشمه برای معبد آناهیتا استفاده میشده است.
بیتردید آناهیتا در فرهنگ نمادین احترام به آب ایران جایگاه والایی دارد و بر تارک آن میدرخشد. اما این فرهنگ با توجه به گستردگی و عمق چندین و چند هزار سالهاش، بسیار وسیع و فراخ است، چنانکه نمادهای مهم دیگری هم در آن حضور دارند که به برخی در آغاز این یادداشت اشاره شد، اما مجالی برای توضیح آنها باقی نمانده است. اجر نویسندگان، هنرمندان و پژوهشگران معاصر برای فعالسازی، درخشندگی و یا تغییر و تحول و نو کردن آنها مأجور باد! اما آیا جریانهای تاریخی گستردهتری در جهت مخالف تمنای آنها دستاندرکار بودند؟
شاید این بار سنگین از توانایی چهرههای فرهنگساز ما فراتر بوده است؟ شاید در نبود افسانهخوانهای باستانی ایران- خنیاگران، گوسانها و چرگرها- و تاثیر بهسزای افسون هنر ایشان و یا حتی محروم شدن از فعالیت نقالها و پردهخوانها، سیاستهای ناکارآمد رسانههای جمعی مدرن در ایجاد رابطه وسیع عمومی با این فرهنگ ناکام و نا توان بوده است؟
لذا امروز با وجود همه تلاشها، از نکوداشت و احترام آناهیتا و جشن ستایش او و سایر نمادهای فرهنگی آب، جز نامهای خشک و خالی باقی نمانده است و حالا که در ایران جشن «آبانگان» میدان را به نفع جشن «هلووین» خالی میکند، حالا که اغلب سفرههای هفت سین از نماد آناهیتا (کوزه) خالی است، این پرسش در ذهن شکل میگیرد که آیا ممکن است از جوانان ایرانی کسی با داستان دور ودراز آناهیتا آشنا باشد؟ یا به بیان پرویز رجبی در کتاب «جشنهای ایرانی»، ایزدی که روزگاری در دنیای اسطورهها در کنار مهر میدرخشید و با او برابری میکرد را چه شده است؟
یکی از بزرگترین و دوست داشتنیترین ایزدان آیین زرتشت، آناهیتا ایزد بانوی آب ایران باستان، در آسمان پرفرشته ایران، درغبار فراموشی، بر اورنگ خود تکیه زده است. او رنگ زیبایی که به آسانی میشود آن را در آسمان پیدا کرد: ستاره پرنوری که هنگام طلوع خورشید در شرق و هنگام غروب خورشید در غرب دیده میشود.
محسنی در «بررسی در جامعهشناسی فرهنگی ایران» هویت کنونی ایرانی را پیوندی از لایههای ایران باستان، فرهنگ اسلامی و فرهنگ غرب میداند. او به نقل از دوپویی، هویت فرهنگی را به معنای دفاع از سنتها، تاریخ و ارزشهای اخلاقی و حفظ میراث نیاکان بدون سنتگرایی، گذشتهگرایی، بیتحرکی و انزوا در نظر میگیرد.
از چنین پنجرهای، ارتباط و تماس با سنتها و ارزشهای ملل دیگرمی تواند باعث نو و غنی شدن هویت فرهنگی و افزایش امکان تعالی و شکوفایی انسان شود. اما در عمل در ایران چه اتفاقی افتاده یا در حال افتادن است؟ محسنی پاسخ میدهد که در اوج نفوذ فرهنگ غرب در ایران در دهه 1350 نمونههای فراوان از اظهارنظرهای روشنفکرانه (البته در کنار یافتههای پژوهشی و کارشناسی) نشان میدهد که امر ناگواری اتفاق افتاده است.
نشانهها و شواهد زیادی دلالت بر عدم تعادل و توازن پویا میان فرهنگ جهانی (یا فرهنگ حاکم بر کشورهای صنعتی) با فرهنگ بومی ایران، دارد. همو اضافه میکند که علیرغم تاکید بر پرهیز از افراط و تفریط و ضرورت ایجاد تعادل در این زمینه، چگونگی دستیابی به تعادل، همچنان در پرده ابهام باقی مانده است.
آشوری نیز در مقالهای در مجموعه «ما و مدرنیت» این سؤال کلی را پیش کشیده که این «دیروز» ایران چه بوده و ربط ما با آن چیست؟ او که برای این سؤال پاسخهای گوناگونی متصور است، اضافه میکند که این پاسخها، به جای روشنگری چهبسا بر ابهام و تاریکی ذهن ما بیفزاید.
اما همچنان معتقد است که باز هم باید این سؤال را بپرسیم تا شاید رخنهای از میان این تاریکیها باز شود و راهی به روشنی ببریم. شاید بارقهای از این «رخنه» را (از نظر تبیین روشنتر سازوکارها و علتهای اصلی این گسستگی و زمینگیری) بتوان در تاملات اخیرتر از جمله در کتاب «تحلیل فرهنگی صنعت» قانعی راد، دریافت. او با تفکیک و تلازم فرهنگ نمادین و ابزاری، توسعه فرهنگ ابزاری را فاقد بسیاری از الزامات توسعه فرهنگ نمادی و ریشهای جامعه میداند. در نتیجه با نبود تناسب و تعادل میان آن دو، نمیتوان به هدف غایی و وحدت بخشی دست یافت.
از نظر او صنعت جدیداز دل میراث ما بیرون نیامده و میان کانونهای فناورانه و میراث فرهنگی تعاملهای هستیشناسانه وجود ندارد. پشتوانه هویت ملی، هویتهای محلی است، هویتهای محلی بیش ازپیش احساس میکنند که مورد هجوم واقع شدهاند و لذا به طور فزایندهای دچار فروبستگی میشوند و پویایی و درونزایی خودرا از دست میدهند. در این شرایط فرهنگ در موضع تدافعی قرار میگیرد، عناصر شناختی خودرا کنار میکشند و نظام بیانی و ارزشی اهمیت بیشتر مییابند.
یعنی داوری جامعه به طور منفعلانه در درون دوقطبی زشت و زیبا، خوب و بد، طرد یا ستایش در دام میافتد و زمینگیر میشود. به زعم او، نتیجه آن میشود که در چنین جامعهای، نه دانش و فناوری جدید و نه دستاوردها و داشتههای هویتی، هیچکدام به تنهایی جدی گرفته نمیشوند و ره به جای نمیبرند.